تحلیل از : پوریا عبدی
(مدرس، نویسنده و کارگردان تئاتر)
فیلم Her داستان زندگیهاییست که در مسیر توسعهی بشر و ناشی از اضطرابِ به وجود آمده از مواجهه با حقِ انتخاب، در بین گزینههای بیشمار، به سمت پوچی، معناگسیختگی و افول حرکت میکنند.
در ابتدای فیلم، مشاهده میکنیم که حتی مردم دیگر نامههای عاشقانه یا حتی رسمی خود را نمینویسند به عبارتی از پذیرش مسئولیت چنین چیزی نیز سر باز میزنند و نگارش نامههایشان را به مؤسسهای تخصصی میسپارند. آنها همه شبیه هم هستند و چیزی به نام خود و «من» وجودی در آنها به چشم نمیخورد.
گویا چیزی که انسانها را از هم متمایز کند به طور کل از بین رفته. در این نقطه به نظر میرسد که حتی حرفهای مردم به یکدیگر نیز دچار معنا گسیختگی و پوچی شده، چراکه گفتهها به آنها تعلق ندارد و کس دیگری حرفها و نامههایشان را به نگارش در میآورد.
در فلسفهی اگزیستانسیالیسم، انسان در جهانی تهی از معنا به دنیا میآید اما همواره براساس مکانیزم انتخاب، برای زندگی خود یک معنا به وجود میآورد.
این انتخاب قطعاً پیامدهایی نیز خواهد داشت و انسان باید پاسخگوی این پیامدها باشد. در این فیلم انسان برای فرار از این پوچی و ایجاد معنایی جدید، دست به دامان مشاغل توسعهیافته و تکنولوژی میشود.
انسان در فیلم Her پس از پوچی و تنهایی در جهان، با «من» وجودی خود مواجه میشود. آنگاه تصمیم میگیرد به نرمافزاری پناه ببرد که نقش همدم را برایش ایفا کند. همدمی که دقیقاً همان چیزی است که او میخواهد و مثل سایر همنوعانش با او و تفکراتش مخالف نیست.
انتخاب شخصیتهای فیلم، ابتدا انتخاب خوبی به نظر میرسد. پیشرفت میکنند، انرژی میگیرند، شاد میشودند و به طور کلی انگیزهی زندگی در آنها بالا میرود اما در ادامه عواقب منفی این انتخاب، گریبان شخصیتها را میگیرد.
مصنوعی بودن و اختلالات دسترسی، همچنین همگانی بودن و در پایان قطع دائمی آن، بحران وجودی انسان را افزایش میدهد. این بحران باری دیگر شخصیتهایی که حتی در استفاده از نرمافزار نیز شبیه به هم شدهاند را به تنهایی و انزوا میکشاند.
در این تنهایی مجدداً خود را مورد بازشناسی قرار میدهند و درست در بیهوده و بیمعناترین قسمت زندگی، شخصیتهای فیلم به معنای جدیدی تمایل پیدا مینمایند و آن، انتخاب ارتباطات انسانی است. در پایان فیلم تئودور و اِمی بر بام بلند آپارتمان خود، کنار یکدیگر به صورت عاشقانه، طلوع خورشید را به نظاره مینشینند.
پایان